(...)
JİYANEM KÜRDİSTAN
پنج شنبه 21 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 15:46 :: نويسنده : alejandro calvo
ادباز قيمتىترين سرمايه ها و ميراثهاى حيات آدمى «ادب» است،حتى بالاتر از ثروت و سرمايه است (ادب مرد، به ز دولت اوست). در برخوردها چيزى به زيبايى و جذابيت ادب نمىرسد. بايد آنرا آموخت، به كار بست تا روابطى سالم و احترامآميز و پايدار ميانافراد، حاكم شود. اما همين واژه متداول و مشهور، گاهى تعريفىناشناخته و حد و مرزى مبهم دارد. از اينرو مناسب است كه بر مفهوم وجايگاه و شرايط آن، تاملى مجدد داشته باشيم و بدانيم كه براستى «ادبچيست؟». ادب چيست؟اين صفت كه سرمايه ارزشمند رفتارى انسان و رسالت پدر و مادرو مربى استبر چه پايههايى استوار است؟ آيا يك خصلت درونىاست؟ آيا رفتارى اجتماعى استيا حالتى روحى؟ رمز اينكه انسان ازافراد مؤدب، خوشش مىآيد چيست؟ وقتى سخن از «ادب» به ميان مىآيد، نوعى رفتار خاص و سنجيدهبا افراد پيرامون (از كوچك و بزرگ و آشنا و بيگانه) در نظر مىآيد. اينرفتار كه از تربيتشايسته نشات مىگيرد، به نحوه سخن گفتن، راهرفتن، معاشرت، نگاه، درخواست، سؤال، جواب و ... مربوط مىشود. ادب، هنرى آموختنى است. مىتوان گفت: «ادب، تربيتشايستهاست»، خواه مربى، پدر و مادر باشد، يا استاد و مربى. امام صادق(ع) فرمود: پدرم مرا به سه نكته ادب كرد ... فرمود: هركس با رفيق بد همنشينى كند، سالم نمىماند و هر كس كه مراقب و مقيدبه گفتارش نباشد پشيمان مىگردد و هر كس به جاهاى بد، رفت و آمدكند، متهم مىشود: «ادبنى ابى بثلاث ... قال لى: يا بنى! من يصحب صاحبالسوء لا يسلم و من لا يقيد الفاظه يندم و من يدخل مداخل السوء يتهم.» (1) . آنچه در اين حديث مطرح است، ضابطه داشتن «دوستى» و «گفتار»و «معاشرت» است. دوست دارى با تو چگونه رفتار كنند؟ مگر نه اينكهمىخواهى تو را با احترام ياد كنند؟ خوبيهايت را بگويند؟ نام و لقبزشتبر تو نگذارند؟ مگر نه اينكه از توهين و تحقير و استهزاىديگران نسبتبه خودت ناراحت و رنجيده مىشوى؟ مگر نه اينكهدوست دارى در جمع مردم، مورد تكريم و تشويق و توجه قرار گيرى؟ يكى از نكات مهم مربوط به معاشرت، آن است كه آنچه را در بارهخود نمىپسندى، در باره ديگران هم روا ندانى و آنچه نسبتبهخويش دوست مىدارى، براى ديگران هم بخواهى و آنچه را در كارديگران زشت مىشمارى، براى خود نيز زشتبدانى. اگر از كارهاىناپسند ديگران انتقاد مىكنى، همان كارها و صفات در تو نباشد. ايننوعى «خود ادب كردن» است و كسى به اين موهبت دست مىيابد كه ازفرزانگى و هوشيارى و عقلانيتى تيز و بصير برخوردار باشد. بهفرموده حضرت امير(ع): «كفاك ادبا لنفسك اجتناب ما تكرهه من غيرك»; (2) . در ادب كردن تو نسبتبه خويشتن، همين تو را بس كه آنچه را ازديگرى ناپسند مىبينى از آن پرهيز كنى. هر كس حد و مرز خود را بشناسد و از آن فراتر نرود، داراى ادباست. بىادبى، نوعى ورود به منطقه ممنوعه و پايمال كردن حد و حريمدر برخوردهاست. اين سخن بلند علوى را هم در اين زمينه بخوانيم كهفرمود: «افضل الادب ان يقف الانسان على حده و لا يتعدى قدره»; (3) . برترين ادب، آن است كه انسان بر سر حد و مرز و اندازه خويشبايستد و از قدر خود فراتر نرود. ادب، به خودى خود يك ارزش اخلاقى و اجتماعى است وارزشآفرين، هم براى فرزندان، هم براى اولياء كه تربيتكننده آنانند.ادب در هر كه و هر كجا باشد، هالهاى از محبت و مجذوبيت را بر گردخود پديد مىآورد و انسان باادب را عزيز و دوستداشتنى مىكند.ادب، خودش يك سرمايه است و هر سرمايهاى بدون آن بىبهاست. مدالى استبر سينه صاحبش كه چشمها و دلها را خيره و فريفتهمىسازد. آراستگى هر چيزى به چيزى است. آن گونه كه علم، با حلم آراسته مىگردد، و شجاعت، با گذشت و عفو زينت مىيابد، و ثروت، با انفاق و بخشش، ارزش پيدا مىكند، حسب و نسب هم با ادب، ارج مىيابد. شرافت نسب و اعتبارخانوادگى و آبرو و وجهه اجتماع، بدون داشتن ادب، آرايشى سطحىبر چهرهاى زشت است. اين سخن حضرت على(ع) است كه: «لا شرف مع سوء الادب»; (4) . با بىادبى، هيچ شرافتى نيست. كسى كه بىاصل و تبار و نسب و حسب باشد، اگر ادب داشتهباشد، شرافت مىيابد. ادب، حتى نسب و تبار نامناسب را هممىپوشاند. كلام اميرالمؤمنين(ع) چنين است: «حسن الادب يستر قبيح النسب.» (5) . نشانهها و جلوههاهر يك از ادب و بىادبى نشانهايى دارد. شناخت ادب هم جز باتوجه به نمودهاى بىادبى ميسر نمىگردد. اين نمودها و نشانهها وعلايم، هم در گفتار نمايان است، هم در رفتار و برخورد. اگر عاقلانه زيستن و متانت در گفتار و وقار در رفتار، نشانه ادباست. بىخردى، گفتار زشت، بددهانى، تندخويى، زشتگويى، دشنامو توهين، سبكسرى و خيرهسرى، لجاجت و عناد و ... هم بىادبىاست. اگر كنترل دوستيها و معاشرتها ادب است، بىادبى يعنى رفت وآمد با افراد ناباب و بىدقتى در گزينش دوستان و بىتعهدى درمجالستها و رفاقتها. آنكه زشتگفتار و بدزبان است، به تعبير حضرتعلى(ع) از ادب بىبهره است: «لاادب لسيئ النطق.» (6) . كسى كه در برخورد با افراد، حاضر نيست از آنان با عظمت وتكريم ياد كند و مدام به استهزاء ديگران و غيبت آنان مشغول است،آنكه ياوه ديگران را با ياوه و دشنامشان را با دشنامى زشتتر پاسخمىدهد، آنكه در مجالس و محافل و صفها، رعايتحق ديگران و نظمو مقررات و سكوت و نوبت را نمىكند، آنكه حاضر نيستبه حرفديگران گوش دهد، كسى كه در گفتگو و بحث، داد مىزند، گلو پارهمىكند و جانب انصاف و حق را مراعات نمىكند، آنكه ... اينها همهنشانههايى از فقدان ادب است. از آن سو، مراعات آداب در خوردن، آشاميدن، لباس پوشيدن يالختبودن، خلال كردن، دهندره، سرفه، عطسه و ... نشان ادب است.بىادبى، بىاعتنايى به حقوق و شخصيت و حرمت انسانهاست. اگركسى هنگام عطسه، آب دهان به سفره و صورت بيفكند، يا به طرزمشمئزكنندهاى غذا بخورد، يا به جاى تقديم دو دستى نامه و وسيله وابزار، آن را پرت كند يا حتى يك دستى بدهد، يا هنگام مطالعه شما، سرو صدا كند، يا هنگام خلوت، سرزده وارد اتاقتان شود، و اجازه ورودنگيرد، اينها نمونههايى از مراعات نكردن ادب اجتماعى است. جالب اين است كه اسلام براى همه اين موارد، دستورالعمل دارد.«تربيت اسلامى» و اخلاق مكتبى، همه دستورها و «بايد» و «نبايد»هايش،«ادبآموزى» است.كسى كه پاىبند تعاليم دين نباشد، از حوزه ادب بهوادى بىادبى پاى نهاده است. ادب از كه آموزيم؟رفتار نيك ديگران، بر انسان تاثير مثبت مىگذارد. اين امرىروشن و طبيعى است. ناپسنديهاى اخلاقى مردم نيز تاثير سوءمىگذارد. اين هم عادى است. هنر انسانهاى فرزانه و هوشمند آن استكه از رفتارهاى ناپسند ديگران هم عبرت و درس مىآموزند. هم نيكان الگوى نيكىاند، هم بدان سرمشق بدى براى غافلان. اماعاقلتر كسى است كه از بديها راه خوبيها را مىآموزد. اين همان حكمتلقمانى است كه از فرزانگى او سرچمشه مىگيرد. به قول سعدى: «لقمان را گفتند: ادب از كه مىآموختى؟ گفت: از بىادبان، كه هر چه از ايشاندر نظرم ناپسند آمد، از فعل آن پرهيز كردم.» (7) و اگر جز اين بود، لقمان به لقب«حكيم» مشهور نمىشد. آرى ... ادب آموختن از بىادبان. همچنان كهبايد كمحرفى را از وراجان پرحرف و بيهودهگوى الهام گرفت.بزرگوارى و كرامت نفس را هم بايد از زشتى كار تنگنظران وخسيسطبعان فرا گرفت. هيچ كس از زشتى و بدى، خوشش نمىآيد.پس چرا ما خود را از آن پاك نسازيم كه محبوب شويم؟ اگر از زشتيهاىديگران، آموختيم كه به خوبيها روى آوريم، «استاد اخلاق» ما در درونخودمان نهفته است. اين روش، شيوه آموخته از امير مؤمنان(ع) استكه فرمود: «اذا رايت فى غيرك خلقا ذميما فتجنب من نفسك امثاله»; (8) . هر گاه در ديگرى اخلاق ناپسندى را ديدى، بپرهيز كه آن گونهرفتار در خودت نباشد! عيساى مسيح هم همين روش را داشت. از او پرسيدند: چه كسىتو را ادب آموخت؟ فرمود: كسى مرا ادب نكرد. من، زشتى جهل راديدم و از آن پرهيز كردم. (9) . نشست و برخاست و انس و معاشرت با افراد مؤدب، خلق وخوى و رفتارمان را به زينت «ادب»، مىآرايد. از ادب پيامبر(ص)رسول اكرم(ص) كه اسوه ايمان و الگوى اخلاق و ادب و رفتارنيكو است، خود را ادب كرده پروردگار دانسته و مىفرمايد: «ادبنى ربىفاحسن تاديبى»; (10) پروردگارم مرا ادب كرد و نيكو ادب كرد! «سيره پيامبر»، يك كتاب ادبآموزى است. رفتار پيامبر، نمونه عالىاخلاقى و معاشرت والاست. به چند نمونه از ادب برخورد پيامبر باديگران اشاره مىكنيم: رسول خدا با هر كس روبهرو مىشد، سلام مىداد، هم به كوچك،هم بزرگ. (11) . هيچ گاه پاى خود را پيش كسى دراز نمىكرد. هنگام نگاه، بهصورت كسى خيره نمىشد، با چشم و ابرو به كسى اشاره نمىكرد،هنگام نشستن، تكيه نمىداد. (12) . وقتى با مردم دست مىداد و مصافحه مىكرد، هيچ گاه دستخودرا عقب نمىكشيد، تا طرف مقابل دستخود را بكشد. (13) هيچ خوراكىرا مذمت نمىكرد. به هيچ (14) كس دشنام و ناسزا نمىگفت و سخنناراحتكنندهاى بر زبان نمىآورد و بدى را با بدى پاسخ نمىگفت.زيرانداز خود را به عنوان اكرام، زير پاى كسى كه خدمتش مىرسيدپهن مىكرد. (15) از روز بعثت تا دم مرگ، هرگز در حال تكيه دادن غذانخورد. (16) هديه افراد را (هر چند اندك و ناچيز) قبول مىكرد. (17) بيشتراوقات، رو به قبله مىنشست. (18) زانوهايش را پيش اشخاص،باز نمىكرد و بيرون نمىآورد. بر تندخويى غريبهها در سؤال ودرخواست و سخن صبر مىكرد. هيچ كس را ملامت و سرزنشنمىكرد و در پى كشف اسرار ديگران نبود. (19) . خندههايش تبسم بود و هرگز قهقهه سر نمىداد. (20) بسيار شرمگينو باحيا بود. سخن كسى را قطع نمىكرد. از جلوى خودش غذامىخورد. كار افراد را به هر شكلى راه مىانداخت و ... بسيارى ازفضايل برجسته ديگر كه همه حاكى از روحى بلند و اخلاقى والا و ادبىمتعالى بود. ادب در معاشرت، ميزان رشد و شعور انسان است و هر كس بهاندازهاى مىارزد كه ادب دارد. عيار سنجش قيمت انسانى افراد، «ادب»آنان است. وقتى مىتوان با «ادب»، دلها را خريد و هنگامى كه «ادب داشتن»،نشانه ايمان و وسيله تقرب به خدا و محبوبيت نزد خالق و خلق است،چرا از سنت رسول خدا و سيره اولياء دين، ادب نياموزيم؟ ... آرى،ادب در گفتار و كردار، در خانه و جامعه، با كوچك و بزرگ، با خودى وغريبه، در همه جا ... و با همگان! پىنوشتها: 1) بحارالانوار، ج75، ص261. 2) ميزان الحكمه، ج1، ص72. 3) غررالحكم. 4) همان. 5) همان. 6) همان. 7) گلستان سعدى، باب 2، حكايت 20. 8) ميزان الحكمه، ج1، ص70، حديث 374. 9) ما ادبنى احد رايت قبح الجهل فجانبته (بحارالانوار، ج14، ص326). 10) ميزان الحكمه، ج1، ص78. 11) سنن النبى، علامه طباطبايى، ص41، 43 و75. 12) همان، ص45، 46، 47، 73 و 61. 13) همان، ص41 و 47. 14) همان. 15) همان، ص75 و 76. 16) بحارالانوار، ج16، ص237. 17) همان، ص227 و 240. 18) همان. 19) مكارم الاخلاق، ص13، 15 و 17. 20) سنن النبى، ص75. نظرات شما عزیزان:
|
موضوعات آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان
|
|||||||||||||||||
![]() |