(...)
JİYANEM KÜRDİSTAN
7 اسفند 1391برچسب:, :: 22:13 :: نويسنده : alejandro calvo
من با من درست مثل پدر و مادری که به زمین بازی چشم دوخته اند و با ته لبخندی رضایتبخش جنب و جوش و شادی کودک شان را تماشا می کنند؛ تو را نگاه می کنم و در این فکرم که چگونه صدایت بزنم و بگویم: شیرین...، بقیه حرف هایت باشد برای بعد... 7 اسفند 1391برچسب:, :: 22:13 :: نويسنده : alejandro calvo
حیات خاطره ببین چگونه نطفه خاطره ات جنینی نارس شده است که با هر لگد هراس تولد را نهیب می زند ببین ثانیه های آبستن از تو چگونه بی پایان و نفس گیر پیش می رود و ببین چند نه ماه گذشته است که دیگر میلی به فارغ شدنم نیست 7 اسفند 1391برچسب:, :: 22:13 :: نويسنده : alejandro calvo
عذرخواهی از همه دوستانی که طی هفته گذشته "ردپای این روزها" را دنبال کرده اند و اقدام به گذاشتن پیام کرده اند؛ عذرخواهی می کنم. چرا که متاسفانه به دلیل ایجاد اختلال در این صفحه، کلیه پیوندها، امکان ثبت نظرات و همچنین نظرات ثبت شده دوستان از بین رفته است. در حال حاضر مشکل پیش آمده با همکاری مدیریت بلاگفا، بر طرف شده است. سپاس از حضورتان. 7 اسفند 1391برچسب:, :: 22:13 :: نويسنده : alejandro calvo
لحظه های سفر (۲) متن "برای یک شب در ییلاق ماسال" را به عنوان دومین قسمت از آیتم "لحظه های سفر" برنامه "چراغ" رادیو "تهران" نوشتم و اجرا کردم. انتخاب موسیق تالشی در بطن این نوشته را خیلی دوست داشتم. این موسیقی من را برد به حال و هوای لحظه های سفر در ییلاق ماسال... پ.ن(۱): "لحظه های سفر" به عنوان میان برنامه، در برنامه رادیویی چراغ پخش می شود. این برنامه که هر یکشنبه از ساعت ۲۱ لغایت ۲۳:۳۰ دقیقه روی آنتن رادیو تهران می رود؛ به موضوع گردشگری و محیط زیست می پردازد. پ.ن(۲): برای دانستن اینکه "لحظه های سفر از کجا آمد و به کجا خواهد رفت؛ به ردپای شصتم رجوع کنید. ایوان اقامتگاه ییلاق" آری دول" ماسال-پاییز ۹۰
برای یک شب در ییلاق ماسال گفت: ساعت 12 که بشه همه چراغ ها خاموش می شن. کوه و درخت و جاده و این کلبه چوبی می ره تو تاریکی. می ره تو سکوت. بعد مه، آروم آروم دورت رو می گیره و شب، تن پوش زری دوزی شو پهن می کنه روی تنت. کم کم پشت پلکات سنگین می شه و خواب پر رمز و رازی می بردت تو دنیای خودش. می گم: ما شهری ها عادت نداریم! خواب وسط جنگل؟ تو تاریکی مطلق؟ مه؟ سکوت؟ پس نور تند تلویزیون چی می شه؟ پس موسیقی قبل خواب؟ اینترنت و چراغ بالای سر؟... می گه: زمان زیادی نداری. ساعت 12 که بشه همه چراغ های ییلاق "آری دول" ماسال خاموش می شن. این روشنایی و سر و صدایی که می شنوی از موتوربرق ییلاقه. ما که برق نداریم. فقط تا 12 شب. بعد سکوت می آد و مه و خواب. با صدای بلند و کمی شیطون می گم: یعنی همه این جنگل به این بزرگی می ره تو تاریکی. همه گیلان؟ همه اینجا؟ ییلاق "آری دول"، "کوه های طاسکوه" ماسال؟ می خنده و می گه: نه عزیز جان! همه جا نور هست. نور از رشت و صومعه سرا رد می شه و مستقیم می آد سمت ییلاقات ماسال؛ حوالی کوه های "طاسکوه"، ییلاق "آری دول" یعنی جایی که ما هستیم. بعد از اینجا به بعد فرصتش کم و کم تر می شه و جای خودش رو به تاریکی و سکوت و مه می ده. .این آخرین جمله اش بود قبل از اینکه بره و موتور برق رو به احترام اومدن شب خاموش کنه. با دور شدنش من هم می رم تو اتاقم و پشت پنجره اقامتگاه چوبی این مرد ییلاق نشین خیره می شم به درخت های جنگل طاسکوه. بعد حرف هاش می ریزه تو سرم و دور دور می چرخه. تو همین لحظه هاست که بلاخره اتفاق می افته. همه جا رنگ مشکی پاشیده می شه. راست می گفت؛ حالا مه آروم آروم داره از پنجره می آد تو اتاق. سفیدیش رو خوب می بینم تو این سیاهی شب. دیگه صدایی نیست جز نوای ممتد سکوت. راست می گفت این مرد ییلاق نشین که شب های "آری دول" ماسال با مه و سکوت و خواب آغاز می شه. 7 اسفند 1391برچسب:, :: 22:13 :: نويسنده : alejandro calvo
نگاهی دوباره گاهی اوقات رفتن سراغ فایل عکس سفرهای گذشته، حس و حال خوبی داره و کمک می کنه خاطره های خوبمون را مرور کنیم. اگر شما هم مثل من چنین عادتی دارید؛ پس با یک تیر دو نشان بزنید؛ هم با مرور دوباره عکس هایتان مجدداً سفر کنید و هم اینکه در مسابقه عکس گردشگری شرکت کنید. لینک موجود می تونه اطلاعات کامل را برای شرکت در این مسابقه در اختیارتون قرار بده. فقط یادتون باشه که برای بازبینی عکس هاتون تا ۲۷ دی ماه بیشتر فرصت ندارید. http://aksonline.ir/fa/13911014/13525.html/ 7 اسفند 1391برچسب:, :: 22:13 :: نويسنده : alejandro calvo
سفر درست وقتی گل زعفران را لای دفترچه ام گذاشتم و بستمش؛ تو پلک هایت را روی هم گذاشتی. وقتی سر بلند کردم تا چشم در چشم هایت شوم؛ تو به خواب رفتی. وقتی دفترچه ام را به عمد، بر زمین پرت کردم تا خوابت را فراری دهم؛ تو به دعوت پادشاه هفتم سفری دور و دراز را آغاز کردی... 7 اسفند 1391برچسب:, :: 22:13 :: نويسنده : alejandro calvo
لحظه های سفر (۱) "لحظه های سفر" اول یه ایده بود که آروم آروم در ذهنم شکل گرفت و بعد با لطف و کمک های آقای " رامین نوری"- دوست گرامی و مجری کارشناس برنامه رادیویی چراغ- فرصت خلق شدن پیدا کرد. وقتی شبانه با همه وجود و احساسم مشغول نوشتن قسمت های مختلف " لحظه های سفر" شدم فهمیدم که دیگه وقتش رسیده اون ایده لحظه ای، به دنیای اکنون بیاد. وقتی پشت میکروفن ضبط صدای رادیو نشستم و متن های "لحظه های سفر" را خواندم؛ احساس این رو داشتم که شاید متنی که به عنوان لحظه های زاییده از سفر نوشتم؛ بتونه حال و هوای یک شهروند این شهر خاکستری رو در حالی که داره ساعات پایانی شب را طی می کنه و فرصت پای رادیو نشستن را هم داره، عوض کنه. شاید اصلا بتونه آرومش کنه و شاید انگیزه ای بشه براش تا برای یه سفر خاطره انگیز برنامه ریزی کنه. در قسمت های مختلف "لحظه های سفر" که پخش آن از هفته گذشته آغاز شده تلاش کردم در قالب یک متن عامیانه و در عین حال ادبی، لحظه های ناب سفر را به تصویر بکشم. به صورت غیر مستقیم بگم که دارم از چه منطقه ای صحبت می کنم و حتی راه دسترسی به آن کدام است. این ویژگی در همه متن ها به جز "یه شب برای دلی که هوای درخت و پرنده به سرش زده" صدق می کنه. منتظر نظرات دوستانی هستم که فردا شب - هر یکشنبه - فرصت می کنند رادیویشان را روی موج اف ام، ردیف ۹۴ مگاهرتز تنظیم کنند و از ساعت ۲۱ لغایت ۲۳ پای برنامه چراغ شبکه تهران با موضوع گردشگری و محیط زیست بنشینند و در نیمه دوم برنامه پس از پخش اخبار به "لحظه های سفر" گوش بسپارند. برنامه فردا شب "چراغ" به موضوع گردشگری ادبی اختصاص دارد و مهمان برنامه هم آقای آرش نورآقایی هستند. "برای اولین دیدار با کویر..." عنوان نخستین قسمت از "لحظه های سفر" بود که یکشنبه هفته گذشته از چراغ یکشنبه شب ها پخش شد. برای اولین دیدار با کویر... اولین ها همیشه تو ذهن موندگارن. این رو خودش گفت؛ وقتی می خواست از تجربه اولین دیدارش با کویر بگه. می گفت بارها و بارها دربارش خونده بود و تصاویر زیادی ازش دیده بود اما هیچ وقت مثل اولین بار که پاشو روی رمل های داغ کویر گذاشت؛ حسش نکرده بود. اون موقع حتی نمی دونست رمل ها همون تپه های ماسه ای اند که مثل غمباد تو دل کویر با اومدن باد به آرومی جابه جا می شن و ظرف چند روز سفر می کنن رو تن داغ کویر. می گفت: اولین ها همیشه تو ذهن موندگارن. مثلاً همین تجربه اولین دیدار با کویر که تو یکی از روزهای پاییز اتفاق افتاد. به خاطر همینه که همیشه وقتی نسیمی خنک به پوستم می خوره ذهنم رو می دزده و می بره تو همون رویای اولین. یادش بخیر. کدوم کویر بود؟ مرنجاب. همون کویری که برای رسیدن بهش باید راهتو کج کنی سمت کاشان و بعد شهرستان آران و بیدگل. اون وقته که حال و هوای مسحور کننده کویر خودش می شه راهنمات. راستی یادت باشه یه جوری بری که یا طلوع آفتاب یا غروب کویر رو هم تجربه کنی. خندید و گفت: سعی کن این رو هم جزو اولین هات بگنجونی. این جوری دوستیت با کویر قوام پیدا می کنه و تا همیشه جاودانه می شه. با هیجان می گفت: نمی دونی چه حالیه وقتی برای اولین بار دست می کشی روی شن های داغ کویر. وقتی باد هو می کنه دور تا دورت و بعد تو غرق می شی تو صدای سکوت. شاید بگی سکوت که صدا نداره. باور کن داره. یه صدای ویزه هست. یه صدای ممتد و کوک شده. مثل صدای لحظه هایی که یه قلب از کار می اوفته و خطوط نوسانش به خطی ممتد تبدیل می شه. می گفت: اولین ها همیشه تو ذهن موندگارن. مثل وقتی که سادگی کویر کودک درونت رو بیدار می کنه و تو بی دغدغه دراز می کشی رو سراشیبی یه رمل داغ و لذت غلت خوردن همراه ماسه های بیقرار رو تا همیشه تو ذهنت ثبت می کنی. آغاز دوستی با کویر مثل پیدا کردن یه رفیقه که خیلی موقع ها پشتت بهش گرمه. برات موندگاره و تو رو وصل می کنه به خودت. جایی که امن ترین نقطه دنیاست.
5 اسفند 1391برچسب:, :: 20:0 :: نويسنده : alejandro calvo
5 اسفند 1391برچسب:, :: 20:0 :: نويسنده : alejandro calvo
5 اسفند 1391برچسب:, :: 20:0 :: نويسنده : alejandro calvo
جمعه 29 دی 1391برچسب:, :: 20:39 :: نويسنده : alejandro calvo
جمعه 29 دی 1391برچسب:, :: 20:32 :: نويسنده : alejandro calvo
منبع :www.takpix.com جمعه 29 دی 1391برچسب:, :: 20:29 :: نويسنده : alejandro calvo
عکس, عکس هنری, عکس زیبا, عس جدید, عکس جالب, عکس دیدنی,
|
موضوعات آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان
|
|||||||||||||||||
![]() |